بالاخره امروز از شرش راحت شدم ...
نمیگم دوسش نداشتم ولی حوصلشو نداشتم ...
همون بهتر که تموم شد ...
ولی عمرا دیگه یه ثانیه هم برگردم ....
دیگه واسه همیشه تموم شد ...
خــــــــدایــــــــا شکرت که چهره واقعیشو بهم نشون دادی ....
......
نمیدونم دلت از چی گرفته بود که ا ز من خسته شده بودیو گفتی دیگه تموم ....
منم از روی غرور گفتم باشه فقط یادت باشه که دیگه برنگرد ....
ولی دیگه نمیتونم ادامه بدم دارم میمیرم الان چند روزه که ازت خبری ندارم ....
به خودم گفتم شاید خوب شد که دیگه تموم شد ولی فقط داشتم خودمو گول میزدم ....
چه فایده نمیشه خودمو گول بزنم ....
ولی الان خیلی خوش حالم که خبر بدبخت شدنم بدون تورو یکی بهت رسوند ....
برگشتی پیشم خیلی خوشحالم و مطمئن شدم دوسم داری ....
دوســــــــــــــــــت دارم
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است ؟ چرا لبخندهایت
آنقدر تلخ و بی رنگ است ؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ،
همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ، آری با تو هستم
! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا
چشمهایم همیشه بارانی است !
گفتند دوستش داری؟گفتم دنیای من است؛گفتند
دوستت دارد؟گفتم تنها سوأل من است
گاهــــی
دلخوشیه آدما میتونه
چراغه روشنه یه آیدی یاهو
یا فیس بوک باشه !
لحظات از آن شماست؛
آبی، سبز، سرخ، سفید
رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزنید؛
روزهایتان رنگارنگ
سال 1391 بر شما مبارک
پنجره سکوت باد را فریاد میزند نسیم دوباره بوی تو را میدهد ابرها برایت میگریند چشمانم را دوباره خیس کردی نگاه کن...